بی خبر

ساخت وبلاگ
می گوید؛ - در این اوضاع سخت چگونه روزگار می گذرانی؟می گویم؛ - جانفرسا می گذرد،غم بی نانی و درد همسایه را خوردن...حفظ سلامتی روح و جسم در سونامی بیماری ها، منصف بودن، شریف ماندن، ترس از حال بد وقتی ناگهان به جسم و جان حمله ور می شود، همه چیزی است که این روزها بنام زندگانی می گذرانم...می گوید؛- وعشق...می گویم؛- عشق در این بلوا ،ناپیداست، گمش کرده ام، گاهی حس می کنم از عشق و عاشقی گفتن در این اوضاع ،شاید چیزی تجملی بنظر برسد و حکایت شکم سیری است در خیابان های سرخ  در کنار زنبیل های خالی...می گوید؛- مگر نمی گفتی عشق ،جان تازه ای به تو  می بخشد ، عاشقی اصیل ترین کار این عالم است ؟مهر ورزیدن برایت ، انگیزه بخش و راهگشاست؟می گویم؛- بله می گفتم ،هنوز هم می گویم، اما...می گوید ؛- اما چه؟می گویم ؛- یار ناپیداست اما اندوه پیداست و پر زور در میدان حریف می طلبد .می گوید ؛- اما قول دادی که وفا دار بمانی...؟می گویم ؛- قول دادم ، حق با توست ،اما یادت هست سعدی چه می گفت؟چنان قحط سالی شد، اندر دمشقکه یاران فراموش کردند عشقمی گوید ؛- بلوا و ستم در این سرزمین همیشگی است. مردمان رنج دیده ،گرسنه ومحروم حکایت تکراری این آب و خاک است.می گویم؛ - واقعا همین طور است ،اماوقتی نگاه ما فقط به امروز است ،  و بپنداریم که هرگز روزگارمان به این دشواری نبوده ،طبیعی است که به قصه پر غصه نیاکان توجهی نداشته باشیم .می گوید؛-  با این همه از عشق نگذر ، باور کن درمان همه دردهاست.می گویم؛- حتی درمان ظلم و ستم؟می گوید؛- ایمانت را از دست داده ای؟می گویم؛- نه !  فقط کمی خسته ام ، بگذار دمی بیاسایم ، به زودی دوباره بر می خیزم ... بی خبر...
ما را در سایت بی خبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mminoosamana بازدید : 121 تاريخ : شنبه 31 ارديبهشت 1401 ساعت: 12:42

می گوید؛

- عشق را می توانی تعریف کنی؟

نگاهش می کنم و هیچ نمی گویم

می گوید؛

-چرا چیزی نمی گویی؟

می گویم؛

- از راز سخن بگویم؟ از اتحاد جان های شیفته؟ از خدا چه بگویم؟

می خندد...

بی خبر...
ما را در سایت بی خبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mminoosamana بازدید : 126 تاريخ : شنبه 31 ارديبهشت 1401 ساعت: 12:42

رفیقِ جاننمی دانم قبلاً برایت گفته ام یا نه؟ بچه که بودم وقتی بچه ها در کوچه بازی می کردند مادر برایم یک صندلی پشت در حیاط  می گذاشت تا آنها را تماشا کنم . شاید هم مادر می دانست که دخترک کوچک ، کنجکاو و دقیقش در شور و شادی بازی آنها شریک می شود و همه چیز را برای روزهای بعد بخاطر می سپارد،نمی دانم از همان زمان بود یا سالهای بعد که من شیفته تماشا شدم ؟ بهتر است بگویم اصلا بی قرارِ تماشا شدم ، به مرور آموختم برای دیدن لازم نیست ،در جریان و قلب یک واقعه و ماجرا باشی ،فقط کافی است از هر منظری که تماشا می کنی دقیق نگاه کنی و چیزهایی را ببینی که دیگران نمی بینند.شاید نتیجه همان دیدن هاست که حالا که سالهاست خانه نشین شده ام  در خانه این قدر دوام می آورم  و بی نهایت تصویر در ذهنم برای دیدن دارم. راستش دیدن برایم از جنس عشق است،می بینم تا خودم را و رنج و سختی هایم را فراموش کنم و این اتفاق خیلی تصادفی رخ می دهد،غفلت از خود و زیستن در دیگران.گمان نمی برم چیزی وجود داشته باشد که آرزوی دیدنش را داشته باشم.  کتاب و فیلم هم ذهنم را با مکان ها و افرادی که در طول زندگیم ندیدم و از نزدیک به آنها نگاه نکردم ، بیشتر آشنا کردند.مدتی طولانی است که شبها ،کتاب می خوانم، فیلم می بینم و سراغ صفحه تماشای فیس بوک می روم، با این صفحه به پاکستان و کابل می روم، همراه مردم پرکار و کم توقع  آنجا از غذاهای خیابانی می خورم ، به زندگی شهر های منظم و مرتب مردم چین سر می زنم،با دوستداران طبیعت همراه می شوم و در دل جنگل با چوب خانه می سازم، و شبها با سگی دوست داشتنی کنار آتش با صدای ترق و تروق سوختن هیزم ها وقتی دل به آتش می سپارند و با آن یکی می شوند می خوابم. با زنان روستایی ،د بی خبر...
ما را در سایت بی خبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mminoosamana بازدید : 129 تاريخ : چهارشنبه 28 ارديبهشت 1401 ساعت: 19:24

عطار نیشابوری در «مصیبت‌نامه» می‌گوید: از اهل دلی پرسیدند: اسم اعظم خدا چیست. گفت: نان. پرسیدند چگونه ممکن است نان، نام خدا باشد؟ گفت: آیا فراموش کردید که در سال خشک‌سالی و قحطی نیشابور، مردم به مسجدها نمی‌آمدند و نماز و روزه را رها کردند، و چون نان به سفره‌ها بازگشت، نماز و روزه نیز به میان مردم بازآمد؟

بی خبر...
ما را در سایت بی خبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mminoosamana بازدید : 127 تاريخ : چهارشنبه 28 ارديبهشت 1401 ساعت: 19:24

وقتی آدم یک نفر را دوست داشته باشد، بیش‌تر تنهاست. چون نمی‌تواند به هیچ‌کس جز به همان آدم بگوید که چه احساسی دارد؛ و اگر آن آدم کسی باشد که تو را به سکوت تشویق می‌کند، تنهایی تو کامل می‌شود…!”

سمفونی مردگان 
عباس معروفی 

بی خبر...
ما را در سایت بی خبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mminoosamana بازدید : 130 تاريخ : چهارشنبه 28 ارديبهشت 1401 ساعت: 19:24